خیلی وقت بود که می خواستم یک چالش سی روزه رو شروع کنم که بالاخره فرصتش پیش اومد . این چالش رو اینجا دیدم و سوالاش اونقدر جذاب بود که تصمیم گرفتم از همین امروز بنویسم D:

 

+چرا وبلاگ می نویسیم ؟ 

 

1_ برای خودمون : چه چیزی قشنگ تر از این که سال ها بعد ، وقتی یک مادر یا پدر باشین و اونقدر درگیر مسائلتون باشین که یادتون بره اصلا وبلاگ داشتین ؟ بعد خیلی اتفاقی وبلاگتون رو پیدا کنین و بخونیدش ؟ تجربه هاتون رو ؟ حرفاتون رو ؟ مثل یک دفتر خاطرات ؟ و بزرگ شدن رو حس کنید ؟ 

 

2_ برای دیگران : تو اینستاگرام بیشتر دنبال کننده هامون فامیل و دوستامون هستن !  ولی وبلاگ اینجوری نیست ! مردم برا حرفامون ما رو دنبال میکنن ! عقایدمون ، روزمرگی های ناراحت و خوشحال کننده مون و این لذت بخشه که بدونی یک نفر تو رو میفهمه و درکت میکنه..بدون اینکه حتی ببینیش :) مثلا تو اینستاگرام یه پست میذاریم و زیرش میگم : خواهر عزیزم تولد مبارک ! اما تو وبلاگ می تونم یه متن فوق العاده طولانی براش بنویسم و از خاطراتم با خواهرم بگم و میدونم یک نفر هست که همه اون حرف ها رو میخونه و صرفا نمی گه : تولدش مبارک 😍😘 

 

3_ قضاوت شدن : این دیگه خیلی واضحه ! حتی سلبریتی ها هم اگه تو فضاهای اجتماعی دیگه حرفی بزنن همه بهشون تشر میزنن ، فحش میدن ، و کل خاندانشون رو میبرن زیر سوال ! نمی گم قضاوت شدن اینجا کم نیست ...چرا هست ! ولی کمتره .. یا حرف یکی از دوستان : اینجا هم افرادی هستن که مخالف باشن با افکار ما اما بین اون افرادی که انرژی میدن به ادم گم میشن .

 

4_من تو وبلاگم خودمم ! : شما تو دنیای واقعی کی هستید ؟ یک دختر که همیشه گریه میکنه ؟ و اینجا تبدیل به چه کسی شدید ؟ یه عینک دودی ؟ یه فضانورد ؟ یه خانم ایکسی که اینجا نویسندس......تو دنیای واقعی کیه ؟ مهمه ؟ من تو وبلاگم خودمم ! من چیزی هستم که می نوشته هام میگه..شایدم نباشم..من حتی می تونم تو وبلاگ .. تبدیل به کسی میشم که دلم میخواست باشم !

 

5_دوستان وبلاگی : دوستایی که هیچ وقت قرار نیست ببینمشون ، هیچ وقت قرار نیست با هم بریم کتاب بخریم ، ولی من می تونم مشکلاتم رو به اونا بگم ، بگم که "راستی تو آرتمیس فاول رو خوندی ؟" "انیمه اتک رو دیدی ؟" می تونم باهاشون برم افق ، می تونم باهاشون داستان بنویسم ، می تونم براشون متن های امید بخش بنویسم ، می تونم ساعت ها بهشون بخندم و باور داشته باشم که همیشه هستن کسایی که تو رو دوست داشته باشن =)

 

6_ همه ی وبلاگ نویس ها آرزوی نویسنده شدن رو دارن ، و وبلاگ جایی برای اولین نوشته های من . منی که شاید تو آینده یه نویسنده بشم ، یادم میمونه که یه روزی وبلاگ می نوشتم مثل خیلی از نویسنده های وبلاگ نویس دنیا ...ریچل هالیس ، فردیک بکمن شایدم شما یه روزی جزء اونا بشید... کسی چه میدونه ؟ 

 

7_ تظاهر کردن : چیزی که همه مورد های بالایی رو می بره زیر سوال ! خودم من با این خیلی مشکل داشتم ! چی میشه اگه بفهمین که طرف مقالبتون تظاهر میکنه ؟ بفهمین چیزی که هست ، نیست ؟ بفهمین که مرد سی ساله است که داره شما رو بازی میده ؟  هوم ؟ نمونه کاملترش این پست  =) بیاید صادق باشیم....‌هممون می ترسیم که طرف مقابل به ما دروغ بگه......چون آدم پشت مانیتور می تونه هرکسی باشه ! ولی بالاخره همه چیز وبلاگ که قرار نیست گل و بلبل باشه ! مثل همین دنیا ! پس آره ! بیاید نگران نباشیم ، به هم عشق بورزیم ، همدیگرو دوست داشته باشیم و با هم تکرار کنیم "گر نگهدار من آن است که من می دانم...شیشه را در بغل سنگ نگه می دارم" و خدا رو شکر کنیم که تظاهر کردن تو اینجا مثل جاهای دیگه نیست :" 

 

اینا دلیل من و شما و هزاران نفریه که وبلاگ دارن یا حتی داشتن و الان هیچ خبری ازش ندارن ..این ها دلایلی که باعت میشه من هرروز بیام اینجا ، به کامنت ها جواب بدم ، پست انتشار بدم ، اینا دلایلی که من وبلاگ نویس هستم :) 

چرا پست انتشار می دین ؟ چرا در حالی که دیگه کمتر کسی می دونه چیزی هست به اسم "وبلاگ" می شینید پشت کامپیوتر و از طریق کیبورد حرف میزنین ؟ چرا برعکس  اون همه آدمیایی که رفتن هنوز ادامه می دین؟ چرا وبلاگ نویس هستید ؟ 

 

+یکی از سوالایی که این مدت باهاش درگیرم و خودم هنوز براش جوابی پیدا نکردم...

آرامیس عزیز! 

اکنون که برایت نامه می نویسم در ایستگاه فضایی شماره ۴ هستیم، فرمانده رفته و من اینجا تنها نشسته ام و به تو به فکر می کنم و به تنهایی....حتما آدم هایی را می بینی که همیشه ساکت یک گوشه نشسته اند و به این کارشان افتخار هم می کنند! یا می گویند: کاش همیشه آدمها همیشه تنها باشند. اما نه! من در اینجا اینگونه فکر نمی کنم، زمانی که خورشید آرام آرام در این سیاره ساکت طلوع می کند و تشعشعات زیبایش اجازه نگاه کردن به خورشید را بهمان نمی دهد، من یک نفر را می‌خواهم که کنار هم بنشینیم. درباره چیزهای غیر متعارف مثل اینکه فلان بازیگر چند باز ازدواج کرده یا اینکه کتاب جدید فلان نویسنده کی میاید بحث کنیم! می دانی...اگر همان آدمهای ساکت را  سه ساعت در یک اتاق تنهایشان بگذاری و بگویی بین حرف زدن یا زدن شوکر برقی کدام را انتخاب خواهند کرد، همان آدمها می‌گویند شوکر برقی! 

آرامیس، اینجا هیچ کس نیست، همه در آن سیارک ریزه میزه‌ی زمین جمع شده اند و تنها یک گوشه نشسته اند، اما آرامیس! تنهایی نعمت نیست..اجبار هم نیست‌. تنهایی رو اگر در یک کفه ترازو بزاری هم‌ خوبی دارد و هم بدی .اما در جاهای بزرگ احساس تنهایی کردن ناراحت کننده است و من اکنون اینگونه ام.

یک روز همدیگر را خواهیم دید، یک روز با هم ستاره ها تماشا می‌کنیم، یک روز میان رنگین کمان های سیاره ای قدم خواهیم برداشت، در آب های آزاد قدم خواهیم زد، میان دو هجای هستی توت خواهیم خورد، عشق را لمس خواهیم کرد و تا آن روز، من دوستت خواهم داشت.

دوست دار تو، آرتمیس

یک ماه بود برایت نامه ای نیامده بود؟ چه کنم؟ نامه رسان این کهکشان نمی داند دلتنگی چیست.

 

+بی کلام

 ! به خانه شخصیت های داستانی خوش آمدید ! 

ورود افراد واقعی ممنوع میباشد 

آرتمیس هشتاد ساله ....حتی گفتن کلمه اش هم برام عجیبه و نامه نوشتن به تو یا بهتر بگم خودم سخت تر . اصلا شاید اکنون مرده باشی !