|شروع از چهارده آذر نود و نه|

 

روز اول : بهترین شخصیتی که دارین چی هست ؟ چی شما رو خاص میکنه ؟ چی توی درونتون باعث میشه به خودتون افتخار کنین ؟ راجبش بنویسین.

من؟ فکر نکنم چیزی درونم باشه که بهش افتخار کنم ..یا خصلتی..که بهم شبیه باشه!  اینو بقیه باید بگن D: ولی خب ..مثلا بعضی وقتا که می یینم کسی یه ویژگی رو بهم نسبت میده خیلی خوشحال میشم :) مخصوصا اگه از کسی باشه که چندان از کسی تعریف نمی کنه.

 

روز دوم : یه نامه بنویسین برای عضوی از بدنتون . از هر عضوی که توی بدنتون دارین و سالم هست تشکر کنید ؛ از بدنتون بابت اینکه زنده هستید و داره زندگی می کنه تشکر کنید. 

از چشمام تشکر میکنم بابت اینکه اجازه میده دور و برم و اطرافینم رو ببینم و تصور نداشتنشون برام دردناکه، از مغزم تشکر میکنم که اجازه انجام کارها رو بهم میده، از کبدم، از کلیه ام، از پاهام، از دستام، از انگشت هایی که دارن این متن رو تایپ می کنن، از قلبم که شب ها دستم رو می ذارم روش و بهم احساس زنده بودن میده، بدن عزیزم مرسی که سالم هستی و تا اینجا باهام بودی، ازت ممنونم و ممنونم و ممنونم و ممنونم و تا ابد ممنونم :)

 

روز سوم : آخرین تعریفی که ازتون شده چی بود؟ چیکار کرده بودین؟ کی ازتون تعریف کرده؟ شایدم این خودتون بودین که از خودتون تعریف کردین، مهم نیس! بنویسین.

ام.....دیروز؟ استلا تو همین پست بهم گفت مهربونی :") و قشنگ معلومه که با خوندنش خیلی ذوق کردم؟! 

 

روز چهارم : دلتون می خواد بهتون چی بگن؟ چه تعریفی از شما بشه؟ بهتون بگن باهوشین، خلاقین یا زیبایین؟! اهمیتی نداره اگه تابحال کسی اینارو بهتون گفته. امشب خودتون اون رو بنویسین. 

فکر نکنم آدم پرتوقع ای باشم در این مورد! که دوست داشته باشم همه ازم تعریف کنن! ولی خب...در مورد سوال..قبلا دوست داشتم بهم بگن مغروری. خودمم نمی دونم چرا :/ ولی الان بیشتر دوست دارم بگن : خیلی مهربونی! خوش سلیقه ای! خیلی قشنگ می نویسی یا...فک کنم نویسنده ای خوبی بشه در آینده ...:) فکر کنم غیر از اینا تعریف دیگه ای دلخواهم باشه.

 

روز پنجم : از دوسال، پنج سال، ده سال پیش و...چقدر تغییر کردین؟ چه تغییرات مثبتی تو زندگیتون رخ داده ؟ چه چیزی تو زندگیتون بهتر شده ؟ خود شما چقدر بهتر شدین ؟ چی رو فدا کردین و چی رو بدست آوردین؟ 

شاید مهم ترین تغییر این باشه که موهام یکم بلند شد! چون موهام همیشه کوتاه بوده و یک بارم از ته تراشیدم D: و غیر از اون ...یکم نسبت به زندگی حساستر شدم. قبلا هرکس بهم چیز بدی می گفت سرش داد می کشیدم یا اهمیتی نمی دادم ولی الان هرکس حرفی بهم میزنه ناراحت میشم و بعضی اوقات هم گریه می کنم! همین ها دیگه :) 

 

روز ششم : امشب یه نامه بنویسین. با خودتون روراست باشین. خودتون رو همونجوری که هستین،‌ با همین شکل با همین اخلاق، و دقیقا همونجوری که هستین بپذیرین.

بگذریم از اینکه تو نامه نوشتن افتضاحم ..

ببین! خودتو همونجوری که هستی بپذیر ، به قول یکی تو نمی تونی کاری کنی مردم ازت خوششون بیاد! پس سعی نکن جلب توجه کنی. اینکه بعضی ها تو رو دوست ندارن دلیل نیست که تو آدم بدی هستی! میدونم و خودت هم میدونی یه روزی میرسه که به گذشته ات نگاه می کنی و راضی هستی از همه ی تصمیماتت ، از همه خوبی ها ، از همه آدمای بدی توی زندگیت ، پس یه لبخند گنده بزن و ادامه بده ، چون نخندی میگذره، بخندی هم میگذره، پس بخند تا خوش بگذره :) 

 

روز هفتم : ده تا تلقین مثبت بنویسین تا وقتایی که ناراحتین اونا رو ببینین و براتون یادآور این باشن که شما کی هستین. 

۱_بالاخره یه روزی میرسه که به خودم افتخار می کنم

۲_این که همیشه کسی هست که آرزو داره شبیه من باشه! 

۳_زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است _از سهراب سپهری_

۴_آموختن هیچ وقت ذهن را خسته نمی کند _از داوینچی_

۵_عبور از چالش ها به زندگی معنا می ده! 

۶_اول از همه باور داشته باش که میتونی.

۷_دیگران زندگی من رو نمی سازن

۸_من همینجوری که هستم زیبام

۹_خودت باش 

۱۰_وبلاگم :) 

 

روز هشتم : سه تاراه مشخص کنید. سه روش ، سه کار یا راهی که میتونین هرروز انجام بدین تا از خودتون مراقبت کنین.

کتاب خوندن، موسیقی و ورزش :)

 

روز نهم : امروز بنویسین...راجب اینکه بابت چی به خودتون افتخار میکنین ..هرچقدم کوچیک و احمقانه بنظر برسه اشکال نداره . حداقل یکی از افتخاراتتون توی این زندگی رو بنویسین.

اوه..

خب اول اینکه تو ورزش یه سررشته ای دارم و به نظرم خوبه چون زندگی کردن بدون ذره ای ورزش به شدت کار اشتباهیه به نظر من :))

دوم اینکه (چون گفت کوچیک هم باشه اشکال نداره D:) بلدم از اینا درست کنم :)

و سوم اینکه...حداقل دل یکی رو با نوشته هام خوشحال کردم. یعنی بهتر بگم امیدوارم دل یکی رو با نوشته هام خوشحال کرده باشم.

 

روز دهم‌ : امشب درباره بزرگتربن نقطه ضعفتون بنویسین . اون چی هست ؟ چجوری میشه از بین بردش ؟ چجوری میشه بهترش کرد ؟ 

شاید بزرگترین نقطه ضعفم این باشه که قبل از انجام دادن کارها فکر نمی کنم ، سر یه موضوع مسخره کاری رو انجام میدم و بعد از خودم دلخور می شم ، بدون فکر پیش می رم و حتی ممکنه خیلی یهویی تصمیم بگیرم و بعد منصرفم بشم :/ گاهی اوقات ساعت ها هم به خاطرش گریه می کنم. اگه بخوام از بین ببرمش باید قبل از انجام کار فکر کنم و اگه بخوام این عادت رو بندازم تو سرم یقینن خیلی بهتر خواهم شد! 

 

روز یازدهم : "من خوشحال ترینم وقتی که.." کی؟ کی خوشحال ترینی ؟ پیش کی خوشحال ترینی؟ چه چیزی باعث خوشحالیت می شه؟ چه مودت رو لایت می کنه؟ 

خب من خوشبختانه یا متاسفانه با هرچیزی خوشحال نمیشم . خیلی طول میکشه که چیزی اونقدر روم تاثیر بزاره که از ته دلم خوشحال باشم! 

1_ یک نفر ازم تعریف کنه 

2_وقتایی که با مامانم حرف میزنم 

3_ وبلاگم و دوستای وبلاگیم :) 

 

روز دوازدهم : امشب فکر کنین در مورد همه کسایی که راجبتون بد حرف زدن و شما رو قضاوت کردن . امشب بنویسید که چرا نظرشون در مورد شما غلط بوده چرا اون چیزی که گفتن نیستین.

چه سوال سختی..

خب چون الان حافظم در حد ماهیه و معمولا زود فراموش می کنم حرف آدما رو یا به دل نمیگیرم زیاد ...چون آدم حساسی نبودم قبل از کرونا و هرکی حرفی بهم میزد بهش تشر میزدم :دی

نمی دونم واقعا! اگه بعدا به ذهنم اومد ، میام و سوال رو جواب می دم =) 

 

روز سیزدهم : چه عادتی رو می خواید شروع کنید؟ امشب براش برنامه ریزی کنین. مرحله به مرحله قدم های کوچیک بردارین و به خودتون قول بدین که بهش می رسین.

قطعا خیلی عادتا هست که باید عوضشون کنم مثل سحر خیز شدن،درس خوندن که باید بگم استارتشون رو خیلی وقت پیش زدم و تو (خطاب به طراح سوالا) خیلی عقبی خواهر|برادر گرامی :دی 

 

روز چهاردهم : امشب بنویسین؛در مورد آخرین باری که با یک غریبه مهربون بودین؟ براش چیکار کردین؟ اگر میتونین بیشتر از این کارا بکنین :) 

آخرین باری که کمک کردم به یک بچه گربه بود :) 

از خیابون که با خواهرم رد می شدیم دیدیدمش و اونقدر بچه بود که خواستیم بهش سوسیس بدیم  که گربه همش به من می چسبید و از کنارم جم نمی خورد حتی تصمیم گرفتیم بیایم خونه و بزرگش کنیم! که بعد مامانم دید و.......XD 

اینم یه عکس  از بچه گربه (زیادی ناز نیست؟) 

 

روز پانزدهم : بابت چی باید خودتونو ببخشین؟ در گذشته یه اشتباهی کردین. اون اشتباه چی بوده؟ خودتون رو بخشیدین یا نه؟ یه نامه بنویسین و سعی کنین یه قدم برای بخشیدن خودتون به دست بیارین.

:/ بین خودمون بمونه..اصلا منظورشو نفهمیدم...

من کارهای بد زیادی کردم تو زندگیم ولی نه اونقدر که سعی کنم خودمو بخاطرش ببخشم! شایدم همچین کاری رو در آینده بکنم...نمی دونم !

(لطفا به روم نیارین که دارم همه سوالا رو می پیچونم :دی) 

 

روز شانزدهم : من آرومم وقتی که...؟ کی؟ کی احساس آرامش میکنی؟ پیش چه کسی؟ یا چه چیزی؟ راهی هست که لحظاتی که آرامش داری بیشتر شن؟ 

من آرومم وقتی که از یه جای شلوغ مثل مهمونی بر میگردم ، میرم حموم ، یه قهوه برا خودم دم میکنم ، پتو رو می پیچم دور خودم و کتاب می خونم...هیچ زمانی بهتر از اون زمان احساس آرامش نمی کنم.

 

روز هفدهم : امشب و برای یه هفته در مورد استرستون بنویسین اگه بهترین درجه یک باشه و بدترین درجه ده ، استرش شما کجا قرار داره؟ در موردش بنویسین.امشب افکار خودتنو روی کاغذ تخلیه کنین. 

ببینید...من اصلا آدم استرسی نیستم ، شاید ترسو ولی استرسی ابداا! اگه هم بخوام نمره بدم...شاید 3 باشه. 

 

روز هجدهم : شب دوم این هفته از چالش استرس،در مورد بخش های مختلف بدنتون بنویسین.کدوم رو دوست دارین و چرا دوست دارین؟ کدوم رو دوست ندارین و چرا دوست ندارین؟ 

دیگه پرحرفی نمی کنم...اینجا رو بخونین :دی 

 

روز نوزدهم : همه ما افکار تاریک خودمون رو داریم،نه؟همه ما گاهی افکار خاصی تو ذهنمون تکرار میشه و جوری هم نیستن که بتونیم در موردشون با دیگران صحبت کنیم . امشب در موردش با خودتون صحبت کنین. دلیل خاصی دارن این افکار؟به چی برمیگردن؟  

هوم..افکار تاریک..منظورشو فک نکنم درست فهمیده باشم...ولی بازم: 

حس نادیده گرفته شدن برام ترسناکه...یا اینکه کسی که دوسش دارم یا دوسش خواهم داشت من رو دوست نداشته باشه...

یا آهان! یه چیز دیگه! این که وقتی بزرگ شدم و از آینده خودم ناراضی باشم هم تصور خیلی خیلی ترسناکیه برام..

و غیر از این....مُردن و اینکه کسی سر قبرم نیاد هم خب دیگه گفتن نمی خواد ، برا همه دردناکه:)))

 

روز بیستم : میخوایم یکم بیشتر توی چالش استرس وارد شیم.پس سوال امشب اینه: چی بهت آرامش میده و چرا؟ توی لیستتون میتونه هرچی باشه...یه آدم، یه آهنگ، یه غذا یا هرچی.

قبلاً نپرسیده بود این سوال رو؟

حالا بازم لیست میگم :دی 

1_گوش دادن به هر آهنگی! من رسما موقع همه کارها هنذفری تو گوشمه..اگه می شد حتی موقع فیلم دیدن هم موزیک گوش می دادمD: 

2_خوردن چایی 

3_نوشتن

4_خوابیدن حتیّ! :دی 

5_خنده های مامان.

 

روز بیست و یکم : شب ششم این هفته،از چالش استرس، به خودتون فکر کنین و به چیزهایی که در مورد خودتون دوست ندارین.سه تا از اون ها رو بنویسین و بعد بنویسین که چطور میتونین اونا رو تغییر بدین و تغییر مثبت کنین.

اولی..همین زود گریه کردنمه...من از بچگی سر هرچیز مسخره ای زود گریه می کردم و بچه گریه ای فامیل بودم..(و الان بخاطرش مسخره هم میشم!D:) نمی دونم چه جوری میشه رفعش کرد ولی خب دوست دارم گریه کنم ولی جلو جمع نه :) 

دومی...لجبازیمه..اینم از بچگی خیلی خیلی لجباز بودم..و فکر نکنم بشه درستش کرد...ولی خب خیلی باعث میشه بخاطرش حرف بشنوم و اینا.

سومی..صبور نبودنمه..گاهی وقتا انقدر بی صبر می شم که موقع خوندن کتابی می رم آخرش رو می خونم :/..

 

روز بیست و دوم : هرچقدم که باورش سخت باشه،همه ما یه استعداد خاص دادیم،استعداد تو چیه؟ برای اینکه این استعداد رو توسعه بدی چیکار میکنی؟ اگه کاری انجام نمیدی،نظرت چیه همین امشب براش یه برنامه بریزی....؟!

من قبول دارم که *استعداد* دارم ولی نمی دونم چه چیزهایی جز استعداد محسوب میشن! :/

 

روز بیست و سوم : امشب در مورد بزرگترین دستاورد و موفقیتت توی زندگی بنویس.ممکنه چیزی باشه که به چشم تو کوچیک بیاد ولی در واقع یک شاهکار بوده...یا ممکنه که واقعا هم کار خیلی بزرگی نبوده باشه ولی برای تو خیلی ارزش داشته باشه.امشب در موردش بنویس.

اولین سوالی تو چالش که بدون تردید جواب دادم! 

وبلاگ داشتن و بلاگر بودن قطعا بهترین دستاورد منه، چون که فرصت این رو بهم داد که با کسایی آشنا شم که واقعا برام باارزشن و با هیچی عوضشون نمی کنم.

 

روز بیست و چهارم : یه سوال کوچیک که می شه در موردش صفحه ها نوشت...کجا احساس امنیت می کنین؟ چرا؟ 

توی بغل مادرم:) 

 

روز بیست و پنجم : به اون لحظه از زندگیت فکر کن که شکست خوردی . کشتی هات غرق شدن.رد شدی یا پذیرفته نشدی.از اشتباهاتی که کردی چه یاد گرفتی؟ چه درسی بهت دادن؟ 

اینکه به هرکسی وابسته نشم و جلوی حرف زدنم رو بگیرم:/

 

روز بیست و ششم : به کسی فکر کن که بهت آسیب رسونده و به هرنحوی باعث ناراحتی و درد تو وجودت شده.یه نامه بهش بنویس و تو اون بهش بگو که بخشیدیش . سعی کن خودتو خالی کنی.بعدا میتونی نامه رو به اون شخص بدی یا واس خودت نگه داری.

سلام! 

اول اینکه ازت معذرت می خوام،آره! چون که خیلی جاها ناراحتت کردم . عذر میخوام ولی خوب ...حرف هایی که من بهت زدم خیلی کوچیک بودن.مثل دعواهای کودکانه.ولی تو رفیق نیمه راه بودی! تو منو به کسی که دوماه باهاش آشنا شدی ترجیح دادی،در صورتی که تو همیشه اولیت من بودی.

تو،من و یکی دیگه از دوست هات رو به اون یکی ترجیح دادی.نمی دونم اون دوستت زیادی خوب بود یا هرچی ولی میتونستی سه نفرمون رو همزمان دوست داشته باشی.

تو رابطت رو با ما قطع کردی .بخاطر چی؟ یه مشکل احمقانه تو گذاشتی و رفتی .میتونستی ادامه بدی،میتونستی،آره میتونستی،مثل هزاران نفر دیگه.ولی این کارو نکردی.عوضش هزاراااان فکر وحشتناک رو ریختی تو اون سرت و حتیّ سعی نکردی با من در میون بزاری.

دلم میخواست کاری میکردم که بمونی.بهت بگم که نویسنده مورد علاقت که براش جون می دادی شبیه منه .بگم که اون موند. مشکلات بود ولی اون موند."موندن"یه کلمه کوچیکه ولی خیلی ارزش داره.

اوووه! نه ، بزار دارم تند میرم! زندگی تو بوده به من ربطی نداره! ولی کاشکی میدونستی گفتن این که "اونا من رو بهتر درک می کنن تا تو" چقدر میتونه به یه آدم ضربه بزنه.و میدونم که خودت گفتی"دیگه برام مهم نیست کسی رو ناراحت کنم شاید یه روز برام مهم بود ولی حالا دیگه نه"

پس، بیخیالش:))

امیدوارم تو زندگیت موفق و خوشبخت باشی=] 

از طرف آرتمیس

 

روز بیست و هفتم : یه لیست بنویس از ده تا چیزی که همیشه تو رو به خنده وامیدارن.

1_وقتایی که با مامانم و خواهرم میشینیم و از یه چیزی یه حرف خنده دار میاریم و میخندیم و عجیب اینه که فقط خودمون میفهمیم به چی میخندیم!

2_پسر دایی کوچیکه

3_وقتی سوتی میدم! 

4_یکی از دوستام، ساشا =) 

5_معلم درس زبان@-@ 

6_وقتی که یه نفر بهم میگه خوشگلی.

7_وقتی یکیو خوشحال میکنم.

8_مسخره بازی هام با مادرم.

9_بیان! 

10_استلا (میدونم جز بیانی ها حساب میشه ولی اونقدر منو میخندونه که باید جز یه مورد جدا حساب میکردمXD)

 

روز بیست و هشتم : امشب یه لیست بنویس از کسایی که رابطه خوبی باهاشون داری. و بگو که چرا رابطه خوبی باهاشون داری.چی دارن؟ 

خوب من اصولا دوست کم دارم و روابطم فقط با خانواده است و بعضی از فامیلا.

امیلی : دوست قدیمیه از هفت سالگیم=) 

ساشا : منو میخندونه.

هیرای.

دوستام تو بیان که چون حوصله ندارم دوباره بنویسم به اینجا مراجعه کنید :دی

 

روز بیست و نهم : از اخلاقا و رفتارای عجیب و غریبتون بگید! 

ده مورد میگم! 

1_دوست دارم به همه سیلی بزنم P: اهل دعوام در کل.

2_تا پارسال با عروسک میخوابیدم.

3_وقتایی که از کسی عصبانی میشم خودمو میزنم! 

4_از بچگی از خودم داستان می ساختم : «روزی بود و روزگاری ،شاهزاده ای در قصر زندانی بود.....»و عجیب اینه که به همین راضی نبودم و بازی می کردم.هنوزم گاهی اوقات از این کارا میکنم.

5_معمولا شبا دیر میخوابم و نصف پست های وبلاگم رو همون موقع نوشتم:/

6_هنوز با بچه های کوچیک فامیل بازی می کنم و اصلا از این کار خجالت نمیکشم‌.نمی دونم چرا.

7_همیشه چوب بستنی کیم رو افقی میدارم تو دهنم و اردک بازی در میارم.

8_هنوز که هنوزه به قاعده اگه پاتو بذاری روی سرامیک های قرمز از بازی زندگی حذف میشی اعتقاد دارمD: 

9_اگه جایی نرده داشته باشه،با کمال میل سُر میخورم!

10_وقتی جاهای عمومی میرم بدجوری حس شرلوک هلمز بهم دست میده!

 

روز سی ام : به عنوان موضوع شب آخر بنویسین که این چالش چه اثر مثبتی روی شما گذاشته؟ چالش تموم شد...خسته نباشین! 

سلامت باشین! 

اول اینکه خوشحالم که تونستم با موفقیت به پایان برسونمش.همش میترسیدم که وسطا رهاش کنم مثل اون یکی چالش سی روزه ای  که شروع کرده بودم.

دوم یکم تونستم راحتر بنویسم.

سوم اینکه باورم نمیشه تموم شد! O.O اصلا باورم نمیشه یک ماه گذشته! ولی خب خوشحالم که تو این ماه حداقل تونستم یه کار مفید بکنم.

برای جریان امتحانا که از شنبه شروع میشه یکم زودتر تمومش کردم ولی خب حالا فکر کنین چهارده دی تموم شده :دی 

 

|پایان در چهارده دی نود و نه| 

۲۸ ۰