روز هفتم : بچه هایی که به دنبال آواهای گمشده می روند .

در مقاله ای (!) داشت انیمه های مرتبط با میرای رو می گفت که اونجا دیدمش و ترغیب شدم که ببینمش :) 

داستانش خیلی جذاب بود . دایتان دختریه به اسم آسونا که تنهاست و برای خودش یه مخفیگاه درست می کنه تو جنگل . بعد شایعه می یفته که یه موجودی اونجا هست و آسونا موقع رفتن به خونه باهاش مواجه می شه و یه پسر به اسم شون نجاتش میده اما شون از دنیای دیگه ای میاد به اسم آگارتا ....  

سکانسی که واقعا دوسش داشتم یه جا بود که یکی از پیرمرد های آگارتا داشت درباره بالا نشین ها صحبت می کرد ( بالا نشین ها منظورشون ماییم ) بعد می گفت که شماها اومدین به ما حمله کردین و تو اون لحظه عکس ناپلئون بناپارت و هیتلر رو نشون داد و من یه لحظه واقعا احساس کردم آگارتا می تونه واقعیت داشته باشه ! 

می دونی چرا اومدم آگارتا ؟ 

به خاطر اینکه خیلی تنهام ! 

می دونین چیه ؟ به این نتیجه رسیدم که انیمه های خیالی ژاپنی ها بیشتر از انیمه های ژانر رئالشون احساس داره ! مثل شهر اشباح یا نجوای درون ! 

من آهنگ این انیمه رو هم خیلی پیشنهاد می کنم :) 

+ اگه دوست دارید  معرفی کتاب توسط من ! رو در وبلاگ برقرار بخونید . 

۷ ۰