اول. ناروتو.

قرار بود تابستون شروعش کنم، ولی خب تو یه بیکاری انیمه ای بودم و شروع کردمش! D: دیدین یه سری انیمه ها هستن یه داستان خیلی خفن دارن و ته داستان یه چیز مهم رو یاد آوری می کنن؟ و برعکسش، یه سری انیمه ها هستن که چندان داستان خفنی هم ندارن ولی تو هر قسمتش یه چیز مهم رو یاد می دن؟ خب من عاشق دسته دومم! و ناروتو واقعا از اون هاست.

 

دوم، کتاب.

من تو پارسال میتونم بگم واقعا کتاب نخوندم!:_) شاید حدود 50 تا مثلا.. و خب این برا کسی که تو هر سال 200 تا کتاب می خوند....واقعا...فاجعست! 

و حالا احساس میکنم واقعا دارم به اون دوران طلایی کتاب خونی باز می‌گردم! بالاخره هری پاتر رو این ماه تموم می کنم، بعدش هم می رم سر کتابهای دیگه :)) یه البته این بازگشتن هم بیشتر به لطف چالش گ.ب.س.ع بود.

 

و....سوم.

دیدین یه موقع هایی همه چیز براتون افتضاح مطلقه، بعد یه اتفاق می افته و میفهمین شما فقط همه چیز رو به خودتون سخت گرفته بودین؟ سیزده فروردین از همون روزا بود. وقتی میفهمی «و‌ من همیشه همه چیز رو سخت گرفتم» سیزدهمین فروردین واقعا برام....عجیب بود. خیلی عجیب. 

غیر از این، خود فروردین خوب بود، ماه اول هزار چهارصد خوب بود!=) چیزی که مود تکر بولت ژورنال میگه، تو بیشتر روزهاش غمگین بودم، البته نه اون غمگین "هقققققق...لعنت به این زندگی" یه غمگین....چی میگن بهش، همونی که تو پست قبلی گفتم، یعنی من واقعا فعلا نمی دونم حالم خوبه یا بد! یعنی خب من الان هیچ مشکلی ندارم، شایدم دارم، نمی دونم. ولی خوشحال نیستم. خیلی عجیبه. شایدم...من تغییر کردم؟ دیگه اون حس رویایی رو به رمضون (رمضان؟) یا امسال ندارم، اون حس «بیا بخندیم، حتی وقتی دنیا نمی ذاره» افسرده شدم یعنی؟

بعضی وقتا خودم رو با خودای پارسال مقایسه می کنم و پــــســـرر واقعا فرق می کنم باهاش. دیگران هم متوجهش شدن. 

مثلا: 

_چرا دیگه اون حس رو به امسال ندارم. یه چیزی تغییر نکرده؟ 

+ شاید تو تغییر کردی.

:_)

 

پی نوشت: چقدر چرت و پرت گفتم، حالا برم یکم چایی بخورم، همانا چایی بر هر درد بی درمانی دواست. D: 

شما هم احساس می‌کنین فروردین دیر گذشته؟"-" 

++میدونم ستاره پست آخره...ولی خب میخواستم بره تو آرشیو فروردین:"

+++داستان من و وبلاگ نویسی تو این چند وقته اونجایی که سیمین دانشور می گه "گاهی آدم می ماند بین بودن یـا نبودن؛ بـه رفتن کـه فکر می کنی اتفـاقی می افتد که منصرف می شوی، می خـواهی بمـانـی رفتـاری می بینی کـه انگار بـاید بـروی، و این بـلاتـکلیفـی خـودش کلـی جـهنم است!"

 

*راستی عنوان از این شعره و چون من کلا عادت یا شایدم آلرژی دارم که برا هرچیزی یک نماد انتخاب کنم، برا ماه فروردین هم این جمله نمادش میشه.

۱۷ ۰