قبل از اینکه حواسم باشه، یهو پدربزرگ مهره ش رو می ذاره و میگه : کیش و مات!
سعی می کنم غصه و رو نشون ندم :«پدربزرگگگگگگ!! چرا همیشه شما برنده میشین؟»
«من پنجاه سال عمر دارم بچه»
سمتش میرم و بغل می کنم، یهو دلم می خواد سوالی که خیلی وقته درگیرش شدم رو بپرسم «پدربزرگ...شما به عشق تو یک نگاه اعتقاد دارین؟»
_من بهش اعتقاد ندارم...ولی اون به من اعتقاد داره!
به صورت عصبی می خندم، بدترین چیز تو دنیا بعد از پدربزرگی که همه چیزای جدی رو شوخی می گیره چیه؟ «ای بابا بابابزرگ! دارم جدی حرف میزنم!»
_خب ببین پسرم، این سوالت خیلی کلیه...ولی می دونی بیشتر از عشق تو یک نگاه به چی اعتقاد دارم؟ به این اعتقاد دارم که عشق فقط و فقط باید یک بار تکرار بشه، بار دوم فقط مزه یه خرمالو رو میده که نه شیرینه نه تلخ!
+ یه سوال دیگه بپرسم؟ آدم چه جوری عاشق میشه؟
عشق..... پسرم خیلی پیچیده ست، مثل تئوریه که هیچ کس نمی تونه توصیفش کنه، مثلا تو یک نفر رو میبینی....قبل از اون، اون فقط برات شبیه همون فلانی بود، یا همون عابر تو پیاده که گوشی ش رو دزد میبره... ولی بعد از اینکه تو یک نگاه عاشقش میشی...می دونی بعدش چی میشه؟ تو استوری های چرت و پرت اون رو ذخیره می کنی، در صورتی که مردم با "این چه بی سلیقه" از کنار استوری هاش رد میشن ..... از اون به بعد همه چیز اون متعلق به "تو" میشه، همه چیزش...اون چال ش که موقع خندیدن معلوم میشه، اون رنگ ناخنای لاک ش، اینکه همیشه وسایلش رو جا می ذاره، ویژگی هاش، و خیلی عجیبه نه؟ اونی که چند روز پیش برات حکم همون عابر تو پیاده رو داشت، یهو تبدیل میشه به کسی که متعلق به توعه، و عجیب تر اون؟ اینکه برای بقیه مردم اون هنوز همون عابر پیاده ست.
+ولی این ویژگیش خیلی قشنگه!
_ولی این ویژگی گاهی اوقات باعث میشه مردم بی رحم بشن!
+یعنی چی؟
_بعدش، مردم ازت می پرسن «چرا عاشقش شدی؟» و اون وقت، تو چطور می تونی عشقت به اون رو برای کسی توصیف کنی که فقط اون رو به چشم یه عابر پیاده می بینه؟
+عنوان از آهنگ All Of Me
فرست؟