8/8
سرما دوست داشتنی و پرستیدنیه. راستشو بخوای بیشتر دوست دارم We fell in love in December رو داشته باشم.
تنها دلیلی که در حاضر زندگی میکنم روزهای یکشنبه و دوشنبهان. بله درست حدس زدی، عشق زندگیمو میبینم. و واقعا کاش میشد توی یکی از کلاسای فنون یا تاریخ بمیرم.
8/9
ما هرکاری کردیم تا نبینه اما آخر دید. بهمون میگه احساساتتون رو تخته ننویسید، "اون" دختری نیست که ازش خوشم بیاد اما گفت خب پس میرم تو خیابون داد میزنم. "اون" یکی کسی نیست که حتی یذره هم ازش خوشم بیاد چون شعارمون رو گفت اردک، غاز، مرغابی. و من به اون شمار حرفهای "باید به نظر مخالفان هم احترام گذاشت" فکر میکنم. آدما وقتی تو دو جبه متفاوتن خیلی عجیبن. جفتشون عقیده دارن که میدونن چی بهتره. جفتشون فکر میکنن اون یکی از مسیر منحرف شده. و هیچکدوم هیچوقت حاضر نیستن خودشونو زیر سوال ببرن.
جمعیت عصبیم می کنه، کندن پوست لب و قرمز کردن دستام کفایت نمیکنه، میرم پایین تا آبی به دست و صورتم بزنم
دلم میخواد فقط از همه جا محو بشم، یا مثل اون روح دستشوییِ هری پاتر که اسمش رو یادم نمیاد تا ابد همونجا بمونم.
در دستشویی شعار داره. هرکسی که بوده میزان خلاقیتش ستودنیه. خندم میگیره.
8/10
مدیر میاد سر صف. بهمون میگه «شما مقام خیلی زیادی ندارید که کاری برای مملکتتون بکنید» یکی داد میزنه «خب خانوم اونایی که مقام دارن چی؟ به اونا هم رحم نمیکنن.»
راست میگفت.
دوباره میرم دستشویی. تمام درهایی که شعار داشت رو بستن. با خودم میگم «یعنی حتی اینجا هم آزادی بیان نداریم؟»
دیگه نمیخندم.
8/11
کاش فقط میشد خودمو از همه جا محو کنم. مهم نیست چندبار در هفته اینو گفتم. حتی موقع هایی که میخندم و خوشحال و شاد بنظر میام، میتونی یه دست رو شونم بزنی و با "بریم؟" منو از اینجا ببری. مهم نیست کجا، فقط یجا که هیچکس نباشه، هوا هم طوری باشه که بتونم از سرما بمیرم. هرجا بجز اینجا. آدما خسته کنندهان آرامیس. کاش میشد فقط برم و پشت سرمم نگاه نکنم. فقط برم.
+عنوان از آهنگ dear reader.