حالت چطور است؟ بین خودمان بماند ها این "حالت چطور است " هم فلسفه ای دارد. ما چه برای نویسنده مورد علاقه مان ایمیل بزنیم چه دوستمان را در خیابان ببینیم چه نامه ای برای صد سال بعد بنویسیم ابتدا می گوییم حالت چطور است؟

خدا را شکر ما انسان ها خوبیم. نه خوب هم نیستیم. سیل می آید منتظر "یک روز خوب" هستیم. بمب می آید، منتظریم. ویروسی همه ی ما را فرا گرفته و ما هر روز و هرروز منتظر  "یک روز خوبیم" برای شما این روز رسیده؟ چرا جمع می بندم؟ برای آدمیان "یک روز خوب" رسیده یا نه؟ گمان نمی کنم.

از خودت برایم بگو. هنوز آدمها ازت می ترسند؟ هنوز وقتی تو را می بینند جیغ می کشند؟ تو هم از آن ها می ترسی و فرار می کنی؟ هنوز؟ راستش را بگو خسته نشدی؟ از فرار کردن. تا کی می خواهی در پستو ها زندگی کنی؟ بس است دیگر. چه می شود یک بار مثل یک شوالیه سرت را بالا بگیری و بگویی :این منم‌‌. می خواهی مرا بکُشی؟ خوب بکُش.

انسان ها چه می کنند؟ نکند جنگ جهانی سوم را شروع کردنند و مثل ما "منتظر یک روز خوب " اند؟ شاید هم رفتند مریخ و دارند آنجا را هم مثل زمین پر از آسمانخراش ها می کنند؟ و تو باز هم مثل یک مزاحم همیشگی کنارشان بودی؟ راستی انسان ها بالاخره توانستند در زمان سفر کنند؟ اگر توانستند بهشان بگو :این زمانی آرزوی من بود‌‌.

ببینم‌ انسان ها احساساتشان را گم نکرده باشند؟ کسی سهراب می خواند؟ یا فردوسی؟ نکند گلستان و بوستان را در زمین جا گذاشته باشند؟

پسرها هنوز می گویند : پسرها شیرند مثل شمشیرند‌‌. و دختر ها هم تکرار می کنند؟ و آخر بالاخره کسی فهمید شیر واقعی کیست؟

مادری برای دخترش شنگول و منگول تعریف می کند؟ یا این را هم از یاد برده اند؟ خوب ......بگذار من تعریف کنم.

روزی بود و روزگاری، مادر شنگول و منگول و حبه انگور رفت به جنگل تا برای فرزندانش غذا بیاورد. به آن ها گفت :فرزندانم! یک وقت در را روی کسی باز نکنید و آن ها گفتند نه 

مادر خدا بود و ما شنگول و منگول و حبه انگور بودیم.

ما‌ گول خوردیم. گول گرگ را، ما همیشه گول می خوریم‌. داستان های این موجود دو پا همیشه درباره گول خوردن است و گول خوردن و همچنان گول خوردن....عجیب این است که داستان های گول خوردنمان واقعی هم‌ می شود. 

دیگر چه بگویم؟ خود انسان ها می توانند سرچ کنند و حال و روز ما را بفهمند. راستی اینترنت دارند؟ اگر دارند یادت نرود بهشان بگو "کلام فضا" را سرچ کنند و نامه ای پیدا کنند برای صد سال بعد یا به زمان آن ها نامه ای برای خودشان.

راستی ای سوسکی که تا سال ۱۴۹۹ هم نسلت منقرض نشده، سلام مرا به آن انسان هایی که با دمپایی به سراغت می آیند برسان! 

 

                  کسی که از دیدنت تو در حمام جیغ می کشد :آرتمیس 

                  به وقت: بیست و چهارم شهریور نود و نه 


 

+این چالش خیلی خیلی جذاب از بلاگی از آن خود شروع شده.

+دعوت می کنم از mochi ، حدیث ، نوبادی ، جناپ آپولو و نجمه :)

+برای اولین بار اعتراف می کنم خیلییی سخت بود :دی 

۷ ۰